از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

عاااااالی بووووود (:

وای سلام سلامممممممممممممممممممممم 

اصن وقت ندارم! 

فقط اومدم بگم شنبه عاااااالی بود. و قرار بعدی که جوجه و پدرش تشریف میارن روز چهارشمبه ست. 

و دیگه جواب پدر و داداشیم و بهدشم .... لی لی لی لیییییییییییییییییییی ((((((: 

ممنون پرنده خانوم مهربونم که همش حواست بمن هست.

در مسیر آشنایی

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام... (((:  

فقط اومدم یه چیز بگم... قول بدید جیییییییغ بنفشششش نکشید!!! (: 

روز شمبه ایشالا مراسم آشنایی دو خانواده ست و احتمالا دوشمبه هم خواستگاریه رسمیه!!!! 

... 

شاخاتون در نیومممممد؟؟؟؟ ((((: 

بهههههله مااینیمممممممممممم (((((: 

میام تمام خبرا رو ریز ریز در اسرع وقت میگم... 

بای.

روزانه ۲

خب خب من اومدم باز! 

 الان من از خستگی دارم میفتم زمین از روی صندلی!! 

 فک کنید امروز ساعت 6 پاشدم تا بریم سمنان با مامی و بابی کللللی کار رو سرم ریخته بود! جمع و جور وسایل حساب کتاب با صاحبخونه ی مزخرفمون! تحویل خونه بردن نصف اثاث ها به خونه ی یکی از بچه ها دوباره رفتن به دانشگاه و انتخاب واحد و از همه مهمتر نهار نخوردن!!  

 بعدش باز با مامی و بابی رفتن به خوابگاه برای بازدید اونجا و در انتها رفتن به یک رستوران و غذا خوردن و راهی خونه شدن!... 

 خییییلی خسته شدم ):  

چند روز دیگه یه زندگی جدید رو باید شروع کنم. توی خوابگاهی که در قعر بیابون بنا کردن!! و 5-6 کیلومتر از شهر دوره!! بازم مشکلات حموم رفتن و هم اتاقی و سرو صدا و درس نخوندن و…. ): ولی خب نمیشه از الان منفی بود. سعی میشه که خوب بود!! ((:  

این ترم هم باز ۱۸ واحد مجبور شدم بردارم! اونوقت ترم دیگه که ترم آخره فقط ۱۱ واحد برام میمونه!!!  

نمیدونم والا! 

... 

منم فردا دارم مث پرنده خانوم میرم خرید مردسه! (: کیف کفش مانتو...(: ولی خیلی دلم میخواس با جوجه برم ولی نمیشه خب ): 

پ.ن: بعضی آدما چققققققد موش میدوونند تو رابطه ها! واقعا متاسفم براشون!

روزانه های من...

سلام سلااااااااااااااامHello 

خوب بیدید؟!؟ 

منکه خوفم... ینی سعی میکنم دنیای اطرافمو شاااد شاد ببینم. اینجوری جوون میمونم  

دیروز جوجه طلاییم رفته بود ماهیگیری از صبح زود. بچم عاشق ماهیگیریه

ساعت ۱۱ به من زنگ میزنه میگم خوفی؟ میگه نه! چون هیچ ماهی نگرفتم! بش میگم میگیری عسیسمممممم من میدونم همین الان یه ماهی توپول میگیری! 

۵ دقیقه بعد باز میزنگه میگه خانوووووووووووم یه ماهی نیم کیلویی گرفتمممم. قربون گفتنت برم 

منم کللللی خوشحال شدم 

... 

دوشمبه صبح میرم سمنان دوس جونا برای بردن وسایل به خوابگاه و تحویل خونه و البته انتخاب واحد در دانشگاه. 

یکم استرس دارم... یجوری ام که باز باید برم سمنان اما سعی میکنم مثبت بیندیشم ... اصلا تا جوجه هست مگه غمم هست؟!؟! نهههههههههههههههههه 

... 

دوس جونا یه سری حرفهایی بین من و جوجه رد و بدل شده در مورد صحبت با آقای پدر جوجهکه الان هیچی بهتون نمیگم تا وقتش!! بهله !

آیا شما زن خوبی هستید؟؟؟؟

دیروزکه در راه رفتن پیش جوجه خان بودم  مجله ی مرجان خانومو خریدم که اسمش هستش( همشهری جوان) . خیلی دوسمش دارم. بهم انرژی میده!

توی مترو که منتظر آقا طلا بودم صفحه ی اولشو خوندم خیلی نظرمو جلب کرد نوشته های اون آقاهه! حتی دادمش جوجه هم خوندش و کلی باهم اختلاط کردیم در مورد موضوش.

حالا گفتم برا شما هم بنویسم تا شما دوس جونیا هم نظرتونو بگید.

تیترش این بود...( زن خوب داریم تا زن خوب! )

اینم متنشه که یه آقای تقریبا 29 الی 30 ساله نوشتتش. 

·        یادم می آید آن قدیم ها (منظورم 18-19 سال پیش است) هربار که با مادرم بیرون میرفتیم ویا اداره ای کار داشتیم مادرم خودش را به اسم فامیل پدرم معرفی میکرد. توی در و همسایه ها هم همه خانوم ها خودشان را با افتخار به اسم فامیل شوهرشان معرفی میکردند و چه لذت بخش بود دیدن زنهایی که بخشی از مهمترین هویت شناسایی شان را متعلق به همسرانشان می دانستند. آن روزها هرکاری با اجازه مردها انجام میشد. اگر زنی میخواست حتی برای یک ساعت بیرون از خانه برود حتما غذای ظهر یا شبش را آماده میکرد و ما چقدر دوست داشتیم روزی خودمان مرد یک چنین خانه ای باشیم که همه چیزش سر جای خودش است.

·        عموهایم بعد از سالها زندگی در اروپا آمده بودند ایران برای دیدن فک و فامیل. کلی هم خاطره از سالها زندگیشان در آنجا با خود آورده بودند. یکی از مهمترین چیزهایی که هیچوقت از یاد من نخواهد رفت این بود : ( در اروپا دختر و پسر ممکن است دیر ازدواج کنند اما وقتی ازدواج کردند دیگر با تمام وجود خودشان را متعهد و متعلق به یکدیگر میدانند . مثلا دختر برای اینکه نشان دهد چقدر به همسرش وابسته است همان اول کار میرود و اسم فامیلی اش را به نام پسر تغییر میدهد و هویت خودش و همسرش را یکی میکند. بعد از آن دیگر کمتر پیش می آید که دختری پایش به دادگاه باز شود چون خودش را با تمام وجود متعلق به همسرش میداند و هرگز تن به طلاق نمی دهد)

·        مدتهاست که یک چیزی روی اعصابم راه میرود و ان هم مساله استقلال دختران است. نمیدانم این موضوع از کجا توی گوش دختران ایرانی خوانده شده که آنها این چنین پیگیر کسب آن هستند! اصلا نمیخواهم سر خوبی یا بدی استقلال طلبی دختران نظر بدهم فقط میخواهم بگویم من با آن مخالفم. البته مخالفت من مربوط به زمانی که دختر خانه پدرش است نیست. من به استقلال طلبی دختران بعد از ازدواج کار دارم چون اگر قرار است استقلال دختران در این تعریف شود که همه فکر و ذهن و هویت دخترهای ما بعد از ازدواج به کار و پول در آوردن و خیال ماشین خریدن و ردیف کردن حسابهای بانکی صرف شود من ترجیح میدهم یک چنین زن و زندگانی نداشته باشم! یک نگاهی به آمارها و علتهای طلاق بیندازید. الان بیشترین علت دعاوی طلاق از طرف مردان در دادگاههای ایران عدم تمکین زنان از شوهرانشان است. ینی بعضی از زنها خودشان را ملزم به اطاعت از شوهرشان نمیدانند. ینی زنان ما حاضرند به خاطر اینکه روزی مستقل شوند 10-12 ساعت در اداره شان نق و نوق ها و دستورهای رییس اداره را مو به مو تحمل کنند اما تاب شنیدن دوتا حرف حساب شوهرشان را ندارند! اینطوری نگاه نکنید. واقعا احساس میکنم ما با یک بحران عدم تمکین مواجه هستیم. یکی اش همین است که الان هیچ دختری بعد از اینکه ازدواج میکند خودش را به نام فامیلی شوهرش معرفی نمیکند و برای خودش هویت جداگانه ای قائل است!. کاریکه در تمام دنیا میکنند.

·        آمارهای طلاق در کشور نشان میدهد ما وضعیت خوبی نداریم. یکی از مهمترین علتهایش هم همین عدم تمکین است. برای همین دختران ما باید برای این موضوع یک فکری بکنند. یادتان نرود ما مردان ایرانی زنی میخواهیم برای داخل خانه نه زنی که صبح تا شب بیرون کار کند و آخر کار هم با خستگی زنگ خانه را بزند . بعد بی حوصله کیفش را به سمتی پرتاب کند و بعد با یک نیمروی عذاب آور بخواهد شکم خودش و همسرش را سیر کند! و آخر کار هم  وقتی صحبت به کار در خانه برسد بگوید: من برای کلفتی به خانه تو نیامده ام!  

·        سعدی درباره زن خوب میگوید: * زن خوب فرمانبر پارسا / کند مرد درویش را پارسا

خب اینم عین متن مجله بود!

حالا نظرتون چیه؟