از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

زندگی مشترک

سهلام دوباره!Hello 

خب دوستان به بنده خرده گرفته بودن که چرا انقد دیر به دیر میام! بخدا نت ندارم! هردفه هم میام خونه همسری اینا چون پرسرعته نتش کلی حال میده! گازشو میگیرمو میرم! 

تبلد همسری جاتون خالی بد نبود! ولی یه حسی دارم دوس جونا! حس میکنم موقعیکه باهم دوس بودیم یه سری چیزا بیشتر حال میداد! درسته آیا؟؟ 

زندگی دونفره هم حال خاص خودشو داره! یه وقتا میری رو ابرا  

یه وقتا این شکلی میشی 

و یه وقتام  

ولی اونموقعا که عشق میریزه روسرت  وای که چه مزه ای میده! 

... 

به قول یلدا جون منم بالاخره عروس شدم ولی من حالا بازم دلم میخواد زودتر مزدبج بشمممممممم!!!!   دخترم دخترای قدیم! نه؟؟؟ 

خلاصه که من فعلا یه سری احساسات دوگانه دارم! نمیدونم چمه! 

یکم راهنماییم کنید!...

من آمدم!!

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام وبلاگ عزیزمممممممممممم

سلااااااااااااااااااااااام دوس جونای عزیزترمممممممممم

!

سلاااااااااااااااااام کی برد بیچارم

! که دوماهه هیشکی باهات ننوشته!! (:

سلام پرنده خانوم جوجوی مهربون الهه جون وهممممممه ی دوس جونای دیگم که تنهام نذاشتن

!

خوبید؟ سلامتید؟

من کللللی خبر و حرف دارم ولی میترسم همش یادم نمونه در حین نوشتن

!!

از کجا بگم؟ از

16 مهر میگم که روزی بود که من و همسرجونی بهم رسیدیم!

یه خطبه ی سه ماهه خونده شد

. حس خاصی بود اون لحظه! انگار تمام آرزوهام بال در آورده بودن! باور کردنی نبود برای دوتامون!

روزای خوبی داشتیم تا

5 آبان! اون روز کذایی! که بقول همه مارو باچشم ترکوندن!!

تصادف عجیبی بود

! خیلی عجیب! نمیخوام زیاد درموردش صحبت کنم! دوباره حالم بد میشه! هنوزم آثارش روم هس! مث پیرزنا شدم! سوار ماشین که میشم چهارچشمی فقط جلومو نگاه میکنم! صدای موتور که میشنوم سکته میزنم! از خیابون میخوام رد شم پاهام شروع میکنه به لرزیدن!

واقعا نمیدونم خوب میشم یا نه

!!

خلاصه مهم اینه که الان خداروشکر من و همسر جونیم سالم و خوبیم

. بترکه چشم همه حسودامون! بگید ایشششششششالااااا! ((:

خبرای بعدی

5

...(:آذر من به همراه خانواده ی جیگیلی همسرم رفتم شمال عروسی! 3روز موندیم خونه خاله ی همسرجونی. خاله هاش خیلی خوب و مهربون بودن. کلی تحویلم میگرفتن! انقذه حال میداد(:

بعدش ینی هفته بعدشم همسرجونی با خانواده ی جیگیلی همسرش اومد شمال

! خاله بازیه!! ((:

یکی من یکی اون

! (:

رفتیم چالوس

. این مسافرت خیلی خوش گذشت. بیشتر باهم تنها بودیم. نه از اون جهتا!!! (((: از جهت لب دریا رفتن. بیرون رفتن. عسک گرفتن.

یه روزش که بچم اختصاص داد به خرید برای خانومش

! هورااااااااااااااا(: انقد ذوق کردم! مث این ندید بدیدا! (:

کلللللی چیز میز خرید برام

! تاب. یه آلبوم چوبی. کلاه حصیری. روفرشی. واسه مامانی هم یه چیز تزیینی گرفت بچم.

کللللی بوسش کردم

! ((((:

حالا خبرای بعدی

...

دوس جونا من چون وقتم کمه مجبورم ام پی تیری بحرفم

! (:

جمعه تبلد جوجه ست

! ینی همین امروز! بگید مبارکهههههههههههه! (:

براش کفش خریدم و یه بافت

. مامان بابا هم براش سکه خریدن.

کلی برنامه دارم حالا

.

میام ادامه ش رو میگم براتون

.

فعلا بوس

...