خب خب من اومدم باز!
الان من از خستگی دارم میفتم زمین از روی صندلی!!
فک کنید امروز ساعت 6 پاشدم تا بریم سمنان با مامی و بابی کللللی کار رو سرم ریخته بود! جمع و جور وسایل حساب کتاب با صاحبخونه ی مزخرفمون! تحویل خونه بردن نصف اثاث ها به خونه ی یکی از بچه ها دوباره رفتن به دانشگاه و انتخاب واحد و از همه مهمتر نهار نخوردن!!
بعدش باز با مامی و بابی رفتن به خوابگاه برای بازدید اونجا و در انتها رفتن به یک رستوران و غذا خوردن و راهی خونه شدن!...
خییییلی خسته شدم ):
چند روز دیگه یه زندگی جدید رو باید شروع کنم. توی خوابگاهی که در قعر بیابون بنا کردن!! و 5-6 کیلومتر از شهر دوره!! بازم مشکلات حموم رفتن و هم اتاقی و سرو صدا و درس نخوندن و…. ): ولی خب نمیشه از الان منفی بود. سعی میشه که خوب بود!! ((:
این ترم هم باز ۱۸ واحد مجبور شدم بردارم! اونوقت ترم دیگه که ترم آخره فقط ۱۱ واحد برام میمونه!!!
نمیدونم والا!
...
منم فردا دارم مث پرنده خانوم میرم خرید مردسه! (: کیف کفش مانتو...(: ولی خیلی دلم میخواس با جوجه برم ولی نمیشه خب ):
پ.ن: بعضی آدما چققققققد موش میدوونند تو رابطه ها! واقعا متاسفم براشون!
سلام مرجان جونم.خوبی؟خسته نباشی
چی شده دوباره؟:-]
واییییییییی مرجان جونم این جا رو خونده جوجه؟!
راست میگی؟!
شایدم از جهاتی خوب شد..چرا میگی بد شد؟!
چرا تو با جوجه نرفتی ماهی گیری؟!
وایی این جوری درس خوندنم سخته ها!تو شهره غزیب و امکاناته کم!
نه؟!
امیدوارم که ایت دو ترم باقی مونده رو هم بتونی با خوبی و خوشی و زوده زود تمومش کنی و اونوقت بری تو بغل جوجه واسه ی همیشه(:
نمیگی چی گفتید با اقای پدر جوجه؟!):
منتظریما