از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

روزانه

جدیدا حس میکنم دلم واسه سمنان و دانشگاه و بچه ها خیییییلی تنگ شده!

حیف ... که چقد زود گذشت و قدر ندونستیم...

حالا دوشمبه دارم با چند تا از بچه ها میرم سمنان واسه کارای مدرک و این حرفا... حالا چقد باید مصیبت بکشیم سر مدرک گرفتن...

از دوستانیکه مدرک گرفتن تا حالا خواستارم که راهنماییم کنن و بگن چه کارای باید بکنیم آیا؟

...

پ.ن: محدثه جان نمیتونم بهت دسترسی پیدا کنم! نمیدونم کامنتم برات اومد یا نه! خواستم وب جدیدتم بهت تبریک بگم عزیزم. دلم برات تنگ شده...

من

نشسته ام روبروی پنجره...

زانوهامو بغل کردم ...

چه باد مطبوعی از لای پنجره پاهامو نوازش میکنه...

یه اشک کوچولو میغلطه رو گونه هامو و میمیره!

به همین راحتی و هیچکی هم هیچوقت نمیبینه...

...

تصویر بعدی:

یه جیییییییغ بلند میکشه! بهش میگه چته؟؟ چرا اینجوری میکنی دیوونه؟؟!!  میگه کللللی خوشحالم... میگم پس دیروز چی بود اونهمه اشک و آهت؟؟  ... جوابی نداره!... و سکوت..........

...

سومین روز:

آسوده نباش که بی نیازی

یک آن دگر پر از نیازی

آنجا که تو فرعون زمانی

در تیر رس باد خزانی...

...

بخودم میام... وه چقد قد کشیدم... راستی من کی اینقد بزرگ شدم؟؟؟ تو میدونی مامان؟؟؟؟

...

سلام میکنم و میرم سر میز صبحانه میشینم... یه روز پر مشغله ولی دوس داشتنی دارم... بدو بدو یه لیوان نسکافه ی داااغ میخورم و بلند میگم خدافظ... و صدای مامان که میگه مواظب باش عزیزم. بسلامت...

اپیزودی نزدیک من:

از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم...

یه لباس سفید با یه تاج ساده... چه شب خوشبوعی میشه... لطیف... آهسته... و نه چندان سخت...

...

عزیم مدرسه ت دیر نشه.... بابا دم دره...و....

...

زندگی رو دوس دارم با تممممام تلخو شیرینش... دوس دارم بدو بدو برم به جاهایی که باید برم... یه کوله رو پشتم باشه و هندزفیری تو گوشمو بلند بلند بخونم... بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش...

یه وقتا به سرم میزنه با کلاه و بلوز شلوار بپرم تو خیابون!! بعدش مامان بچمم باشم! بعدش یه خانوم کدبانو هم باشم! بعدش برم کلاس زبان  از اونورم برم کلاس آشپزی و شب هم کلاس دنس!!

اصن بعضی وقتا دلم میخواد یه چادر گل منگولی سرم کنم با یه شلوار پاچه گشاد و دمپایی برم سر کوچه از علی آقا ماست بخرم!!

بعدش فرداش که میخوام به یه عروسی دعوت شم یه لباس پرنسسی بپوشم با یه کفش پاشنه بلند و یه آرایش ملیح بشم مث یه ملکه و تو جمع بدرخشم! و همسرم هی بهم بگه وای چه ناز شدی...

...

وای دیرم شد باید برم... کلللی کتاب نخونده دارم...!


...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

anniversary

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این روزا...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.