از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

من

نشسته ام روبروی پنجره...

زانوهامو بغل کردم ...

چه باد مطبوعی از لای پنجره پاهامو نوازش میکنه...

یه اشک کوچولو میغلطه رو گونه هامو و میمیره!

به همین راحتی و هیچکی هم هیچوقت نمیبینه...

...

تصویر بعدی:

یه جیییییییغ بلند میکشه! بهش میگه چته؟؟ چرا اینجوری میکنی دیوونه؟؟!!  میگه کللللی خوشحالم... میگم پس دیروز چی بود اونهمه اشک و آهت؟؟  ... جوابی نداره!... و سکوت..........

...

سومین روز:

آسوده نباش که بی نیازی

یک آن دگر پر از نیازی

آنجا که تو فرعون زمانی

در تیر رس باد خزانی...

...

بخودم میام... وه چقد قد کشیدم... راستی من کی اینقد بزرگ شدم؟؟؟ تو میدونی مامان؟؟؟؟

...

سلام میکنم و میرم سر میز صبحانه میشینم... یه روز پر مشغله ولی دوس داشتنی دارم... بدو بدو یه لیوان نسکافه ی داااغ میخورم و بلند میگم خدافظ... و صدای مامان که میگه مواظب باش عزیزم. بسلامت...

اپیزودی نزدیک من:

از سیاهی تا سفیدی را سفر باید کنیم...

یه لباس سفید با یه تاج ساده... چه شب خوشبوعی میشه... لطیف... آهسته... و نه چندان سخت...

...

عزیم مدرسه ت دیر نشه.... بابا دم دره...و....

...

زندگی رو دوس دارم با تممممام تلخو شیرینش... دوس دارم بدو بدو برم به جاهایی که باید برم... یه کوله رو پشتم باشه و هندزفیری تو گوشمو بلند بلند بخونم... بیا بریم اونجا که شباش بوی تو باشه تو هواش...

یه وقتا به سرم میزنه با کلاه و بلوز شلوار بپرم تو خیابون!! بعدش مامان بچمم باشم! بعدش یه خانوم کدبانو هم باشم! بعدش برم کلاس زبان  از اونورم برم کلاس آشپزی و شب هم کلاس دنس!!

اصن بعضی وقتا دلم میخواد یه چادر گل منگولی سرم کنم با یه شلوار پاچه گشاد و دمپایی برم سر کوچه از علی آقا ماست بخرم!!

بعدش فرداش که میخوام به یه عروسی دعوت شم یه لباس پرنسسی بپوشم با یه کفش پاشنه بلند و یه آرایش ملیح بشم مث یه ملکه و تو جمع بدرخشم! و همسرم هی بهم بگه وای چه ناز شدی...

...

وای دیرم شد باید برم... کلللی کتاب نخونده دارم...!


نظرات 4 + ارسال نظر
پرنده خانوم چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ

:*

قسمت آخر پستت کلی منو خندوند
:))

حالا علی آقا واقعی بود یا زاییده تخیلات؟؟؟

راستی مرجان؟؟؟
تصماتی واسه عروسی گرفتی؟؟؟؟؟
بنظر میاد اینطوره
آره؟؟؟

بوووووووووووس واسه مرجان خوشگلم:*

فنچ بانو چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ

عزیییییییییییییییز منی تو با این روح پاک و لطیفت:*:*:*:*:*:*

محدثه شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ http://paeezkhanoommord.blogsky.com

چقد کوتاه و خلاصه شیرین چند سال گذشت:-)چه حس قشنگی بود توش

جوجو سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ

عزیزم مرجان جونم
چه فکرایی...
ناز باشی تو
بهتری دوستم؟
خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد