از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

من آمدم!!

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام وبلاگ عزیزمممممممممممم

سلااااااااااااااااااااااام دوس جونای عزیزترمممممممممم

!

سلاااااااااااااااااام کی برد بیچارم

! که دوماهه هیشکی باهات ننوشته!! (:

سلام پرنده خانوم جوجوی مهربون الهه جون وهممممممه ی دوس جونای دیگم که تنهام نذاشتن

!

خوبید؟ سلامتید؟

من کللللی خبر و حرف دارم ولی میترسم همش یادم نمونه در حین نوشتن

!!

از کجا بگم؟ از

16 مهر میگم که روزی بود که من و همسرجونی بهم رسیدیم!

یه خطبه ی سه ماهه خونده شد

. حس خاصی بود اون لحظه! انگار تمام آرزوهام بال در آورده بودن! باور کردنی نبود برای دوتامون!

روزای خوبی داشتیم تا

5 آبان! اون روز کذایی! که بقول همه مارو باچشم ترکوندن!!

تصادف عجیبی بود

! خیلی عجیب! نمیخوام زیاد درموردش صحبت کنم! دوباره حالم بد میشه! هنوزم آثارش روم هس! مث پیرزنا شدم! سوار ماشین که میشم چهارچشمی فقط جلومو نگاه میکنم! صدای موتور که میشنوم سکته میزنم! از خیابون میخوام رد شم پاهام شروع میکنه به لرزیدن!

واقعا نمیدونم خوب میشم یا نه

!!

خلاصه مهم اینه که الان خداروشکر من و همسر جونیم سالم و خوبیم

. بترکه چشم همه حسودامون! بگید ایشششششششالااااا! ((:

خبرای بعدی

5

...(:آذر من به همراه خانواده ی جیگیلی همسرم رفتم شمال عروسی! 3روز موندیم خونه خاله ی همسرجونی. خاله هاش خیلی خوب و مهربون بودن. کلی تحویلم میگرفتن! انقذه حال میداد(:

بعدش ینی هفته بعدشم همسرجونی با خانواده ی جیگیلی همسرش اومد شمال

! خاله بازیه!! ((:

یکی من یکی اون

! (:

رفتیم چالوس

. این مسافرت خیلی خوش گذشت. بیشتر باهم تنها بودیم. نه از اون جهتا!!! (((: از جهت لب دریا رفتن. بیرون رفتن. عسک گرفتن.

یه روزش که بچم اختصاص داد به خرید برای خانومش

! هورااااااااااااااا(: انقد ذوق کردم! مث این ندید بدیدا! (:

کلللللی چیز میز خرید برام

! تاب. یه آلبوم چوبی. کلاه حصیری. روفرشی. واسه مامانی هم یه چیز تزیینی گرفت بچم.

کللللی بوسش کردم

! ((((:

حالا خبرای بعدی

...

دوس جونا من چون وقتم کمه مجبورم ام پی تیری بحرفم

! (:

جمعه تبلد جوجه ست

! ینی همین امروز! بگید مبارکهههههههههههه! (:

براش کفش خریدم و یه بافت

. مامان بابا هم براش سکه خریدن.

کلی برنامه دارم حالا

.

میام ادامه ش رو میگم براتون

.

فعلا بوس

...
نظرات 5 + ارسال نظر
یلدا جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ http://khaterestoon.blogsky.com

خدا رو شکر که خوبین !!!!!!!!!!!!
حالا که بعد از این همه مدت اومدی ... زود زود بیا دیگه !!!!!!!!!!
دلمون برات تنگیده حسابی
تولد همسریت هم مبارک ...
دیدی بالاخره تو هم عروس شدی !!!!!!!!!!!

فنچ شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

سلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام عزیزم. خدا رو شکر که خوب شدی... خدا رو شکر که به خیر گذشت خانومی:* دلم برات تنگ شده بود.
نگران نباش.. به خودت زمان بده... اتفاقات ناگهانی و تصادفا با گذشت زمان اون هولناکیشون کمرنگ می شه... بهش فکر نکن.
تولد همسری مبارک پیشاپیش عزیزم. ایشالله خدا همیشه سالم و شاداب برات نگهش داره:*

پرنده خانوم یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام مرجان عزیزم:*
دلم برات تنگ شده بود:*
خدارو شکر که حال هردوتون خوبه:*
دستت چطوره؟گچش باز شده؟

کلی با همسری رفتی مسافرت و خوش گذرندویا
میدیدم نیستی
خدارو شکر که به خوبی و خوشحالی گدرندوی این مدت رو:*

بیشتر بنویس خانومی
واسه دستت هم خوبه:پی

بوووووووووووووس واسه عروس خانوم:*

الهه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ

الهی قربونت برم
خوشحالم که تو این روزا که نتونستی بیای نت کلی اتفاق خوب برات افتاد.
وکلی بهت خوش گذشت
تا باشه از این اتفاقا که تو رو مشغول کنه که حتی نتونی بیای نت...
بوس
همسریتو سورپرایز کن فدات شم
خوش بگذره خانومی

جوجو سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ

به به مرجان خانومه عروسه گله گلاب!
معلومه کجایی دختر؟!
میری کلی خوش میگذرونی و میایی و برای ما ام پی تری تعریف میکنی؟!
معلومه دیگه...اوله نامزدیه و زیاد وقت نداری دیگه!
امیدوارم همیشه خوش باشی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد