از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

سلام به همه

من خوبم ای میگذرونم...

ولی اینکه بگم عالی ام دروغ گفتم!

خیلی جالبه آدم با شوهرش هیچ مشکلی نداشته باشه اونوقت مادر شوهر عزیزم تمام زندگیه مارو به گند بکشه! شده رییس ما! همه کاره ی ما!

با حمید قرار گذاشته بودیم نزدیک محل کارم ( یعنی نزدیک اتوبوسای محل کارم)!! خونه بگیریم که من راحت باشم... ولی....

جالبه مادرشوهر جون قشقرقی به پا کرده که خدا میدونه که چیییی؟؟

باید عروسم ور دل من باشه!!!

واسه آرایشگاهم رفتم قرارداد بستم خانوم ناراحت شدن که چرا با من هماهنگ نکردی؟!؟

میبینید تو روخدا؟؟؟

اینه زندگیه کوفتیه ما!!!

خسته ام خسسسسسسسته!!!

دلم میخواد از حمید جدا شم!!! به خودشم گفتم!

این واسه ما زندگی نمیشه!!!

برام دعا کنید.......................

نظرات 7 + ارسال نظر
فنچ بانو جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:32 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

مرجان؟؟؟ دختر تو چت شده؟؟ از این حرفا تو زندگی همه هست... این چیزا رو فقط باید بشنوی و بگذری... نباید ازشون یه مشکل بزرگ برای خودتو زندگیت درست کنی... طفلی حمید... آخه اینم حرفه که می خوام ازت جدا شم؟؟؟؟
هییییییییچ وقت همه چیز اونطوری که ما می خوایم پیش نمی ره و نیست... نگاهتو به قضیه مهربون تر کن. به نظر من تو خیلی بدبین و زودجوشی مرجان... من دوستتم... از ته دلم می خوام خوشبخت باشی... با خودت و زندگیت اینجوری نجنگ!

[ بدون نام ] جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ب.ظ

divoonei?madar shohar in kararo nakone madar shohar nist:)

ققنوس یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ http://startofanend.blogfa.com

سلام.
دوباره اومدم.
ایشالا زندگی شما هم عالی میشه. هر چی از ازدواجتون بگذره میتونید مستقلتر بشید.

فنچ بانو دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

احوال عروس خانوم؟؟؟ خوبی عزیز دل؟؟
بابا چقدر ما به در بسته بخوریم آخه؟ هی میام می بینم خبری نیست اینجا... الان باید شمارش معکوس بذاری... هر روز بیای بنویسی... ایشالله که به خاطر شلوغی کارات نمی رسی بیای اینجا اما حالت و روحیه ت توپ توپ باشه دختری ام:)
منتظر خبرای خوبت هستم...:*

سیامک سالکی چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ http://1001shabeman.blogsky.com

سلام مرجان عزیز، خوبی؟
اول اینکه دلم خیلی برای دوستای خوبم تو دنیای مجازی از جمله شما تنگ شده بود.
دوم اینکه بعد از یک وقفه ی نسبتا طولانی دوباره برگشتم، البته با یه آدرس جدید، به عبارتی اساس کشی کردم. خدا تیغ و ابریشم رو رحمت کنه.
و سوم، که اصل حرفمه: با خوندن یادداشتهای اخیرت شوکه شدم، یعنی خوب از اونجایی که خیلی وقت بود که ازت خبری نداشتم دیدن یا بهتره بگم خوندن یادداشتهایی از تو اونم با این لحن و روحیه برام سنگین بود.اگه آقا حمید همون جوجه ای باشه که تو اونقدر دوستش داشتی و عاشقش بودی باورش برام سخته که ببینم الان حرف از جدایی میزنی.
ببین مرجان من اردیبهشت پارسال عقد کردم، تو این مدت که کمی بیشتر از یک سال و چهار ماه میشه مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتم، یعنی بهتره بگم پشت سر گذاشتیم، من و شبنم. مامان منم مثل اغلب مادرشوهرا حتی تا همین الانم رابطه ی خوبی با همسرم نداره، اما این وسط من نذاشتم که نه حرف مادرم تو رابطه با همسرم تاثیر بذاره و نه حرف همسرم تو رابطه با مادرم. من هیچوقت اجازه ندادم کسی تو زندگیم دخالت کنه، از همون ابتدای کار که شبنم رو انتخاب کردم (با وجود مخالفت مادرم) تا به الان. مسلما مستقل زندگی کردن بهترین راه حله، و این وظیفه ی حمید عزیزه که مدیریت زندگیش رو به دست بگیره و در کمال احترام توام با صراحت برای حفظ زندگیش و همسرش از مادرش بخواد مداخله رو کنار بذاره.
به هر جهت واقعیت اینه که تو و حمید قراره یک عمر با هم زندگی کنین، به عبارتی اول و آخر ماجرا شما دوتایین، پس زیاد سخت نگیر مرجان عزیز، این مشکلات ممکنه برای هر زوجی پیش بیاد، یک نمونه ش همونطور که گفتم من و همسرم.
مواظب خودت باش.
فعلا.

گل نسا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ق.ظ

مرجان جون
خوبی عزیزم؟
عروس خانووووووووووووم:*
تبریک میگم:*
ایشالا که خوشبخت بشی عزیزم:*
خوشگل ترین عروس دنیاااااااااااااااا
برات یه دنیا آرزوهای خوب دارم:*

گل نسا دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ق.ظ

مرجان جووون
خوبی عزیزم؟
کجایی؟
چرا نمیای؟
:(
عروس خانوم!!! چقدر نازدار شدیااااااااا :پی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد