از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

روزانه

تا حالا شده خودتون خودتونو چشم بزنید؟؟

من و حمید اینکارو کردیم مثل اینکه !

دقیقا تا پنجشمبه هفته پیش همه چی آروم و خوب بود و ما هم در اوج عشق!  تا اینکه به زبون آوردیم که واااااای چقد همه چی خوبه! چقد راحتیم و .... تا اینکه دقیقا جمعه شب اون اتفاق افتاد و ما داغون شدیم!

باورتون میشه بدون هیچ دلیل منطقی من از دیروز غروب تا همین الان که ساعت 4 و من در سرکارم هستم با هم حرف نزدیم!!!

احساس میکنم یچیزی گم کردم! دلم بشدت براش تنگه اما حمید اصلا تو این دنیا نیس مثل اینکه!

اونم میگه دلش برام تنگه ها اما به دل من نمیشینه! مصنوعیه!!  چون حالش خیلی بده!

خدایا....

امروز صبح یه نامه نوشتم واسه مامانم گذاشتم کنار رختخواب تا بخوندش! نوشتم: سلام مامان جونم

مرسیکه هوامو داری

مرسیکه برام هرروز غذا درست میکنی

مرسیکه تحململ میکنی!...

خیلی دوستت دارم

و بدو بدو رفتم بیرون از خونه

یه وقتایی خیلی بچه میشم

اما دوس دارم...

خداجون خیلی کمکمون کن... ما خیلی خسته ایم....

نظرات 1 + ارسال نظر
پاییز دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ق.ظ

عزیزززززم:-*چقد خوبه که میتونی راحت به کودکی برگردی برای مامانت نامه بذاری.چقد همه حسات صاف و سادست:-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد