یه سلام گررررررررررررم به همه مخاطبای وبلاگیه من...
دلم انقد شده بود برا همتون!
ما خوبیم خداروشکر.... البته این مدت که نبودم کللللی اتفاق افتاد که همشو میگم الان براتون!
اولا که دلیل غیبتمو بگم! اثاث کشی داشتیم... اومدیم دوتا ایستگاه بالاتر از خونه ی همسری (:
خیلی حال میده (:
...
چهار روز بعد از جشنمون منو همسر ییهو صب از خواب پاشدیم و تصمیم گرفتیم که بریم شمال! (:
اولش قرار بود با اتوبوس بریم ولی حمید گفت با ماشین بریم که ایکاش نمیگفت!! ):
پنجشمبه غروب حرکت کردیم به سمت بابلسر. جاده نزدیکای امامزاده هاشم خییییلی ناجور بود! برف و بوران! ولی خب به سلامت بالاخره رسیدیم بابلسر و یه سوییت گرفتیم. انقد سرد بود که داشتم منجمد میشدم! فردا صبش قرار شد بریم خونه دختر عموی همسر که تو ساری هستن. که بازم ایکاش نمیرفتیم! ): اولای حرکتمون بود که یدفه یه ماشین با سرعت نور از بغل زد بهمون!!! زبونم بند اومده بود! خیلی ترسیده بودم!! نمیدونم چرا مردم انقد چششون دنبال ماعه!
والا مردم کرور کرور پول پارو میکنن هیچیشونم نمیشه!! من نمیدونم...!
خلاصه با کلی درگیری و پلیس و ملیس تموم شد اون شب ...
اولین مسافرتمونم اینجوری شد! ):
نمیدونم شاید باید میشد...
تازه داشتم از کابوسای تصادف قبلیمون راحت میشدم...
....
بگذریم... خب حالا برم از مسائل دیگه بصحبتم باهاتون... (:
من تازه دیشب عکسای جشنمونو تو گوشی دخترعمم دیدم و به این نتیجه رسیدم که چقد موهامو بد درست کرده بود بیشخصیت!!
ینی کلا لباسمو نماش از بین رفته بود با اون مدل موهام!!!
خیلی ناراحتم...
امیدوارم عکسای آتلیه م بد نشه! )):
...
فعلا چیز تازه ای یادم نمیاد...
ولی زود میام... *-:
من که عکساتونو ندیدم!!ولی اینو مطمئنم که انقدر خوشملی که هر جوریم میکاپت کرده باشن بازم از خوشگلیت کم نمیشه خانومی
باید نشونم بدی!!
از چی ناراحتی!! هان هان!!
تصادفم که..... پیش میاد دیگه !!
به همسری جونت سلام برسون....بوس
وااااااااااااااای
مرجاااااااااااااااااان:((
آخه چرا اینطوری شده:(((
حتما خیلی ترسیدین:((
مرجان یه صدقه ای چیزی بدین:(
خیلی ناراحت شدم:((
الان خوبی دوستم؟
هیچیتون که نشده؟
عکساتم حتما خیلی خوبه
من روزای بعد از مراسممون نیگا میکردم میگفتم وای چه خوشگل شدمُ چقدر خوبم و...
بعد که یه مدت گذشتُ گفتم وااااااایُ چه زشتم، چرا اینجوری بودم
فکر کنم طبیعیه:دی
مواظب خودت باش دختر جون:*