از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

از نو زنده شدم...

LOVE swept aside all obstacles

دوست دارم همسری من...

سلام سلاممممممممم

یه عروس خانوم داره باهاتون حرف میزنه! (((:

خب تعریف میکنم همشوالان!

پنجشمبه ساعت 11 صبح جوجه با ماشین اومد دنبالم تا بریم تهران برای خرید انگشتربهمراه زنعموش.

در حرکت بودیم که ییهو آقا جوجه میگه : میخوام ببرمت یه سفره خونه ی خوشمل تو جاجرود!

من : جااان؟؟؟؟

مگه قرار نیس بریم انگشتر بخریم؟؟؟ منتظر ما نیستن مگه؟؟

میگه : خب اشکال نداره که یکم سرکارشون میذاریم!!!

میریم یه سفره خونه خشنگ. خیلی خوش میذگره بهم. ولی یه استرسی هم مدام دنبالمه!

سعی میکنم بیخیالش شم!

میرسیم تهران و میریم دنبال زنعمو و بعدشم میریم انگوچتر میخریم! خییییلی ناسه. روش نگین داره. عسکشو میذارم براتون.

بهدش از زنعمو خداحافظی و تشکر میکنیم و بازهم آقا جوجه می فرمایند که خب نهار چی بخوریم؟؟؟

عه! چقدر سورپرایز میکنی آدمو جوجه هاااا !! (((:

منم میگم فست فود میخواااااااام ! دوتا پیزا خومشزه میخوریم و هی فکرای خوب خوب میکنیم هی حرفای خوب خوب میزنیم ! البته بیشترش در درون خودمونه هااا! ((:

من تو این مدت اصن کاملا گیجم! نمیدونم چه حسی باید داشته باشم! چکار باید بکنم! بخندم؟ گریه کنم؟ جیغ بزنم؟ بوس کنم؟ (:

واقعا دوگانگی منو فرا گرفته!

خلاصه بعدشم که من میرم خونمون. تا فردا.

دیروز صبح ساعت 8 از خواب پاشدم و رفتم یه دوش گرممممم گرفتم. نزدیک یه ربع فقط زیر دوش وایساده بودم چشامو بسته بودم! حس نرم شدن داشتم! حس گرم شدن... آب شدن... متولد شدن... حس تازه ی زندگی...

ساعت 3 مهمونای خودمون اومدن. نزدیک بیست نفر میشدن ماشالا!

بعدش نزدیک ساعتای 5 هم جوجه زنگ میزنه میگه ما نزدیکیم! من انقققققد دستام یخ زده بود که همه فک میکردن من دارم میمیرم! ((:

استرس خفم کرده بود!

مهمونای اونام حدودا همین تعداد بودن! خلاصه خودش یه عروسی بود! (:

اولش من بهمراه بچه ها تو اتاق بودم بعدش دوس جونی من بهم اس داده بیام تو اتاق پیشت؟ منم که از خدا خواسته گفتم آرهههههههههههه

اومد یکم دلداریم داد که استرس نداشته باشم!

ووی بهدش خالش اومد تو اتاق منو بوسید! کلللی سرخ شدم!

خواهرشم اومد تو اتاق.

بعدش ییهو گفتن عروس خانوم بیاد!!!!!! منو میگی؟؟ منجمد شدم!!!!

رفتم همه گفتن اللهممممممم صل علی محمممممممممد و......... !!!!

هه! (:

بهدشم دیدم یه جا واسه من کنار جوجه باز کردن! (: رفتم نشستم پیشش البته با رعایت فواصل ایمنی! (:

بعدش عموش صیغه را جاری کرد و ما به هم مرحم شدییمممممممممممممم! (: البته محرم! (:

به مدت سه ماه.

بعدش دیدم دارن آقایون رو دارن میفرستن تو اتاق که من و آقا جوجه رو بلند کنن برای رقص!!!!!

من گفتم عممممرا!!!

آخه خیجالت میکشیدم!

ولی خب دیگه مگه میشه به این جوجه خان گفت نه؟!؟

خلاصه برای اولین بار با عخشم رخصیدم!

وبرای اولین بار آقای همسر منو بدون روسری دیدن!

البته ناگفته نماند که یهو به من گفتم روسریتو دربیار! منم رفته بودم حموم موهامو دیگه شونه نکرده بودم! یهو گفتم نههههههههههههه! همه فک کردن من کچلم!! (((:

بهدشم رفتم تو اتاق موهامو خوشجیل کردمو جوجه اومد دستمو گرفت و برد تو! همه جیییییییییییییییییغ!! ((:

میخواستم بگم خواهش میکنم! من متعلق به همتونم! ((((((:

خلاصه ... اون شب پدر شوهریمم یه سکه بهم داد.

کلی هم شاباش جمع کردیم منو جوجه بس که خوشگل میرقصیدیمااا ((:

ساعت 8 هم همسر جونی رفتن.

این بود فعلا اخبار اخیر تا بقیش.

پ.ن: عزیزم... همسر من... نمیدونی لمس روح نابت وقتی کنارم نشستی چه حس عمیقی به قلبم میده...

نمیدونی چقد قد میکشم وقتی کنارت میرقصم و بهت افتخار میکنم...

دوست دارممممممممممممممممممممم...

نظرات 8 + ارسال نظر
یلدا شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://khaterestoon.blogsky.com

دیدی چه خوب همه چی تموم شد !!!! دیدی چقدر زود و راحت عروس شدی !!!
حالا قدر همه ی لحظه هاشو بدون ...

زهرای در حال پرواز یکشنبه 18 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ق.ظ http://ta-aseman.blogsky.com

سلام عروووس خانم
مبارک باشه عزیزم. کلی ذوق کردم این پستت رو خوندم. ایشالا همیشه به شادی و اگه خدای نکرده ناخوشی پیش اومد بازم بتونید کنار هم بمونید.
از خدا با تمام وجودم خوشبختیتو میخوام.
اومدم که نگی بی معرفتم.
لینکت هم کردم.
هر وقت فرصتی بده میام. تو هم حالا که متاهلی شدی نری فراموشم کنی؟
به جوجه هم سلام و تبریک منو برسون. دیگه نمیخوای اسمشو بنویسی؟
یه دنیا شادی براتون میخوام گل خانم!
دوستدار همیشگی: زهرا

الهه دوشنبه 19 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ

الههییییی قربوونت برممممممم
مببااارک باشههههههه عجیجم!!!!!
عکساتو می خواممممممممم!!!!!!
یادت نره
بوسسسسسسسسسسسس محکم۱!!!

فاطمه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ب.ظ

مبارک باشه عروس خانوووم گل...
همیشه شاد باشین

ماهی تنها چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام من می یام تو نیستی

فنچ پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ http://baghe-ma.blogsky.com

الهییییییییییییی عزیزم:*:*:*:*:*:*:*:*:*:*:*:* مبارکه دخمر قشنگم:*:*:*:*:*:* نمی دونی چقدر خوشحال شدم... الهی همیشه لبتون پر از خنده باشه و همین جوری به هم افتخار کنین... عشقتون مستدام گلم:*:*:*:*:*:*:*
(راستی ببخشید که تبریکم تاخیر داشت٬ اوضاعم کمی نابسامان بود جگرم:))

آلما چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.almaa.blogsky.com

وایییییییییییییییییییییی
خیلی خوشحال شدم. خیلی مبارکه
مبارکه عروس خانووم :))))))))))))

جوجو یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://alahman.blogfa.com

ای جان!
عزیزم به سلامتی باشه علوس خانوم گل گلاب!
باور کن خیلی برات خوشحالم..از ته دلم!
عزیزمی....
به سلامتی و میمنت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد