سلااااام دوس جونای من
بالاخره من اومدم البته بازهم دراتاق همسر هستم!!
این روزا بد نیس میگذره...
یکمم خودم مشغول به کارشدم یجورایی بد نیس ولی خب موقتیه حالا.
اینجا نوشتن یکم اذیتم میکنه. آخه یه سری هستن که من دلم نمیخواد نوشته هامو بخونن اما متاسفانه....
شاید بازهم نقل مکان کردم! اما آدرسمو به دوس جونام میدم.
بوووووس
اینترنتم خرابه مجبورم هرموقع میام خونه همسر برم پای کامپیوتر! الانم همسر خوابیده منم خوابم نمیومد اومدم اینجا
خیلی دلم میخواد ازهمه چی بنویسم ولی نمیشه...
احساس میکنم یکم نیرو هم نمونده برام
و همش دارم حسرت روزای گذشتمو میخورم
نمیدونم چه مرگمه!
ولی دلم میخواداصن ازدواج نکنم!!!! دقیقا برعکس پرنده خانوم!!!!!!
چقد آلبوم جدید ابی رو دوس دارم... یه حس پرواز میده بهم!
... از اینجایی که من هستم
تموم شهر معلومه
کنارم خیلیا هستن
دلم پیش تو آرومه...
...
من عاشق توام
یک لحظه شک نکن!
...
اگه دلتنگ باشی تو
مث بارون شروع میشم...
...
خدای من ... انقققققد خوبیکه دلم میخواد داد بزنم بگم عاشقتم!
امروز کلی باهم گپ زدیم... توی یه اتاق تاریک... درست موقع اذان مغرب!
چقد سبکم میکنی خدا جونم!
تو هستی من میدونم... انقد نزدیکی که میتونم لمست کنم... درست مث یه ستاره!
یکم بغلم کن خدای من...!
دلتنگ آغوشتم...
...
سفر باید کرد... ازین ناامیدیهای پی در پی...
من این روزها حال دیگه ای دارم...همیشه هیچوقت اینطور نبودم!...
من این روزها یه حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه می پوشه
منو تو دیگه تنها نیستیم
چونکه ...
خدا با ما نشسته چای مینوشه... !
...
دیگه از باد پاییزی نمیترسم...
خدا با ماست
از چیزی نمیترسم!...
...
پ.ن: یه وقتا دیدید از همممممه جا ناامید میشید و نمیدونید باید چکا کنید!؟ من تقریبا همینم الان اما... به خدا ایییییمان دارم...