سهلااااااااااااااااااااااااااااام دوس جونای خوفمممممممممممممم!
شطور مطورید؟؟
من یارانه م! ببخشید رایانه م! (: درست شد بالاخره!!
بازم دس داداشیم درد نکنه قربونش بشم منننننننننن!
چخبرااااااا؟
انقذه دلم براتون تنگیده بووووووووووووووود): ولی بازم تا بیام دو روز پیشتون باشم باید برم سمنان دو هفته بمونننننننننننننننننننم)))))))))))):
نمیخواااااااااااااااااام.
امتحانام شروع میشه شمبه! ):
ای خدا...
حالا بیخیال...
یکم از خودم بگم...
چند روز پیش رفتم مشاوره. به این نتیجه رسیدم که کلا مشاوره رفتن کار بسیار خوبیه مخصوصا قبل از ازدواج!
واسه دوجلسه دیگه ام وقت گرفتم با حمید با هم بریم.
یجورایی ام! نمیدونم چه مرگمه! ولی همش احساس میکنم به زمان احتیاج دارم تا حمید و بشناسم!! یکی نیس بگه آخه بنده خدا سه سال بستت نبود؟؟!؟!؟
دوس دارم با مشاوره مشکلاتمو در میون بذارم!
برام دعا کنید دوس جونام.
امشب مامی و بابی حمید اینجا بودن برای تعیین روز تقریبی عروس و البته اصرار برای اینکه ما عقد کنیم که البته مامان خانوم راضی شدن که ما اواخر بهمن عقد کنیم . خودم زیاد به عقد مایل نیستم نمیدونم چرا! شاید بخاطر همین حسه س که گفتم!
ولی خب ما داریم عقد میکنیم و احتمالا جشن هم میگیریم!
جای شما خالی! (:
...
حمید خیلی دوسم داره میدونم. بهتر از حمیدم دیگه نیس اینم میدونم! ولی... دلم یجوریه! دوس جونا شمام اینطوری بودید؟؟ همش حس ابهام دارم! هی میگم نه خب شاید نشه!!...
خلم بابا اصن!!!!!!
...
حالا بیخیال!
میخوام با همسر برم عکس اسپرت بندازم. دوس جونا آتلیه خوب میخوام. سراغ دارید؟؟
...
زود برمیگردم...
پ.ن: جوجو جان اصصصلا نمیتونم برات نظر بذارم چرا؟؟؟)))):
سلام مرجان گلی بی معرفت!
همه شوهر میکنن همین جوری بی معرفت میشن؟:ی
عزیزم.....تو که هیچ وقت پستای من و نمیخونی...رمز واسه چی میخوایی:ی
مرجان خیلی کار خوبی کردی که رفتی پیش مشاور. منم یه کم اینجوری بودم. مخصوصا بعد از عقد. فکر می کنم طبیعیه. امتحاناتو که دادی بیشتر با هم حرف می زنیم. ایشالله همشو بیست شی دوستم:*